تمام شب را در بادها وزیده تنم
هوای بوی تو را کرده بود پیرهنم
چقدر پیرهنم شوق بادبادک داشت
برای دکمه ای از دستِ خود، رها شدنم
کنار تو پُرم از موج و کوه و دشت و درخت
ولی بدون تو حس می کنم چقدر منم
در امتداد رگ و ریشه ام عطش جاریست
نفس- بُریده ی صحرایی از شن و گَوَنم
نسیم موی تو آشفته دشت خوابم را
تو باز آمده ای..................
نگاهِ سرکش تو شیهه می کشید از من
که در جوابِ تو خوابت پرید از دهنم
که تو گریختی و بادها به دنبالت
و من نشستم و باران گرفت روی تنم.......